ماجراهای تولد آترینا
2 فروردین تولد آترینا برگزار شد آترینا از صبحش بیقرار بود دقیقا وقتی مهمونها اومدن آترینا تب کرد اونقدر توی تب میسوخت که مجبور شدم 2 تا شیاف با هم بهش بزنم تا یه کم سرپا نگه ش دارم . هنوزم باورم نمیشهشب تولد به من و آترینا چی گذشت حالم اونقدر خسته بودم و به خاطر آترینا ناراحت که فقط تنها آرزوم این لحظه این شده بود که اون شب تموم بشه همون شب بردیمش دکتر و آمپول زد نظر دکتر سرماخوردگی بود از اون روز تا حالا آترینا مرتب تب میکنه و حال مساعدی نداره من هم ازش گرفتم حال خودم هم اصلا مساعد نیست تمام استخونهام درد میکنه و سرگیجه دارم . همه ش میگم بمیرم برای دخترم نکنه این علائم رو هم آترینا داشت . مهمونی برخلاف ...
نویسنده :
سوسن
12:11